3/28/2006

!سال



سلام........خوبی؟......چطوری؟.....عیدت مبارک!.........خوشی؟....سلامتی؟.......هی تو؟بهم بگوعید برات چه رنگیه چه شکلیه؟.........البته شاید بهتر باشه بگم............چه رنگی بود؟...........چه شکلی بود؟.........آره آره می دونم ادامه نده..............می دونم کلمه عید و سال نو و لحظه سال تحویل و این حرفا برات بی معنیه و هیچ حسی توی تو ایجاد نمی کنه.............چون صرفا قرارداده وبی معنیه و واقعی نیست و شاید زیاد مفهوم طبیعی نداره (مخصوصا لحظه سال تحویل) و اصلا فرقشو با بقیه لحظه های سال احساس نمی کنی وازین جور صحبتا...............به من نگو من خودم ته همه این لوس بازیهام............حالا بماند که امسال واقعا بابت همین تفکرات کودکانه و احمقانه برای خودم متاسف شدم و تمام تلاشمو کردم که زیبایی های عید کودکی هامو از بهار پسش بگیرم ولی خوب خیلی نشد.......بحثم اصلا اینا نیست.........
می خوام ازت بپرسم شکل هندسی یک سال برات چه جوریه؟.............یعنی مثلا چهار گوشه؟.....دایره ست؟...............بیضیه؟.........اصلا شکل هندسی داره برات؟.......و چه رنگیه؟.........وقتی مثلا توی ماه آذر هستی یا مثلا تو فصل زمستون آیا یک تصویر داری و خودتو روی اون تصور می کنی؟.....یا مثلا این تصویر یه رنگه خاصی داره؟............این تصویر چند بعدیه؟........دو بعدیه یا سه بعدی؟................کجاهاش برجسته تره و رنگی تر؟............
تا حالا به اینا فکر کردی؟........
مدت ها بود تو ذهن خودم اینا پیدا شده بود .....نه تنها برای یک سال......حتی برای هر روز و هر هفته......هر کدوم شکل خاصی دارن.....یه رنگ خاصی و خالق هیچ کدوم ازاونا هم به طور آگاهانه من نبودم...........
چند وقت پیش یه روز نشستم و سعی کردم تصویر ذهنیمو از یک سال بکشم.....خیلی سخت بود و متوجه شدم یه جاهایی اصلا شکل منطقی نداره....مثلا انتهای تابستون و پاییز در صورتی که به همون شکل که تو ذهنم بود کشیده می شد اصلا به هم نمی رسید.....درحالیکه توی ذهن من تابستون و پاییز دقیقا به هم متصل بودن........و یا مثلا نسبت طول تابستون به بهار یا حتی زمستون شاید تقریبا 3 به 1 و پاییز، طولش یه چیز بینابینی بین اونها بود....نگاش کن برات آوردمش این جا(البته شکل منطقی شدشو)........رنگ ها هم با تقریب نسبی درست هستند.........مثلا عید برام رنگیه و دوران امتحانات تقریبا شبیه سبز یشمی.....2 تا قسمتی که عکس ساعت کنارشون هست اول فروردین و اول مهر هستن که ساعتا عوض می شن(که امسال نشد)...نقاط سیاه هم روزایی هستند که تو ذهنم برجسته اند مثل تولدم(4 تیر) و روزای خاص دیگه....خطوط سیاه جدا کننده هم زمان هایی هستند که از هم جدا می شن و واقعا تفاوتی ایجاد میشه.....مثلا شروع سال جدید.....اومدن تابستون و تعطیلات.....اومدن پاییز و شروع سال تحصیلی.....ولی اگه دقت کنی پاییز و زمستون از هم جدا نمی شن چون هیچ اتفاق خاصی در این جدایی رخ نمی ده......فکر می کنم دیگه لازم نیست که بگم هر فصلی چه رنگیه دیگه نه؟.....
اینه تصویر کلی من از سال و البته خیلی خیلی خلاصه!.....دیدیش؟
حالا می شه تو بهم بگی............آیا تو هم همچین چیزی تو ذهنته یا نه؟.........و اگر هست چطوریه؟

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

وای! چه چیز بدی! آخه این چه کاریه؟ من هیچ دوست نداشتم بهش فکر کنم که، تا آخرشم نخوندم اما همون اولشم اذیت کن بود، سال که شکل و رنگ نداره÷ یعنی داره شاید ولی این جوری نیست که بگی یا بخوای تصور کنی، خودش یه جایی اینجوری هست دیگه!

23:17  
Anonymous Anonymous said...

از جمله هایی که وسط متنت آورده بودی به اسم "لوس بازیها" منم زیاد شنیدم؛ ولی برای خود من یه تفاوت خیلی زیاد بین یه دقیقه قبل و یه دقیقه بعد سال تحویل وجود داره, تفاوت بین یه رنگ زرد اقی! و یه رنگ سبز کامل به زیبا ترین نحو ممکن.شاید توی اون لحظه سال تحویل بارون بیاد ولی رنگ بارون قبل و بعد سال تحویل خیلی با هم فرق می کنه...آدماشم متفاوتند.دقیقا فرق بابا و مادر رو قبل و بعد سال تحویل حس میکنم و فقط برای همین لحظه و همین حس اس که دلم می خواد لحظه سال تحویل رو خونه باشم.یه سال خستگی رو توی چشمای اونا میبینم ولی وقتی سال تحویل می شه یه قطره اشک اون موقع این دو نفر به سنگینی یک ساله.نمی دونم وزنش چقده ولی هر چی هست به سنگینی وزن حس من تو اون لحظه اس و شایدم خیلی بیشتر, به سنگینی یه بغض که اگه غورتش بدی خفه می شی و اگه بریزیش بیرون...نمی دونم
ولی واقعا لحظه سال تحویل یه لحظه کاملا متفاوت توی زندگی منه. شش هفت روز اول سال سبز کامل که هر چی به سمت سیزده میری به سمت سبز کم رنگ ولی شاد و خوشگل می ره,به سیزده که می رسه رنگ سبز آروم آروم داره به قرمزی جنب و جوش مبدل می شه, شب سیزده دقیقا مثل عصر های جمعه و مشقای ننوشته اس!قرمزی از چارده فروردین شروع می شه,موقع درس و دانشگاه,میان ترما...وای!اونقد کش میاد تا آخر ترم و امتحانا.یه بازه سرمه ای!تابستون , تعطیلی.قرمز قرمز.اما آخرای شهریور زرد و سبز و قرمز قاطی می شه یه خردم نارنجی.اصلا انگار یه جور زندگی جدید اول مهر شروع می شه.مدرسه, کار, ترافیک, جلو عقب کردن ساعتها...زردی که گذشت می خوری تو سفیدی و یخ در بهشت زمستون...بدو بدو...انگار عجله داری واسه همه چی.نمی دونی تو سال قدیم گیر کردی یا سال جدید و می خوای, ولی خیلی قشنگه,تمام توانتو تو زمستون لای برفا می تونی بذاری.البته در مورد من استثناس, رنگ قرمز بک گراند کل سال هست!!!داغ داغ داغ
روزای آخر سالم انگار روزای تاریخ گذشته ان.موعد مصرفشون گذشته...می گذرونی

همیشه قرمز و شاد باشی

15:43  
Anonymous Anonymous said...

salam! sale not mobarak! age man bekham begam... be nazaram harsalam yejurie! akhe man har ruzam yejurie! beghole DSM 4 !!!! rapid cycling misham! khob, begzarim! az ordibehesht baade natijeie arshad ke salam zahre mar shod ta alan! albate rangi nadare! sheklesham badbakhtane shekl nist, akhe bi shekl va bi rang & bi ruh shod! vali beghole yeki ke ye zamani vasam arzeshmand bud vaghti man migam nemidunam dorost lahzeie ke kallam dare khub mozuharo migire! az ina ke begzaram sale amighi bud! kheliaro shenakhtam; az namardo narafigh ta duste vaghei! albate az ghadim goftan gozare pust be dabbaghkhune miofte! take care!

00:00  
Anonymous Anonymous said...

فصلا رنگین
پاییز رنگ و وارنگ تر و خوشگل تر از بقیه است
توضیحات مفصل تری ام داره، الان حال ندارم بنویسم
عید ام خیلی کودکانه دوست دارم
اصلا ام از این لوس بازیا درنمیارم. اه اه اه
بعدشم، عیدت مبارک:)

20:33  
Anonymous Anonymous said...

سال، تو ذهن من یه خطه بلنده که از بالا به پایین می یاد هیچ نقطه ای نداره که قطعش کنه ولی تغییر رنگ میده از سبز روشن و گل گلی به سبز تیره بعد نارنجیه چرک بعد خاکستری _سفید که همیشه قسمتهای رنگیه اول زود تموم میشه و نیمه دوم طولانیه.
بهار ! وبلاگت خیلی هیجان انگیزه هیجان انگیزتر از سال نو و عید.عیدت مبارک

11:25  
Anonymous Anonymous said...

امسال برای من خیلی عجیب بود (یعنی با سال های قبل فرق داشت .. یه چیزه جدید بود) هم شکلش هم رنگش (یعنی خیلی چیزاش .. گفتم شکل و رنگ چون تو گفته بودی) من هم برای چیزها تعبیر هندسی دارم البته نه مثل دایره یا از این چیزا .. بلکه مثل برگ و دریا و غروب و از این چیزا.. ولی الان هر چی سعی میکنم نمی تونم بگم چطور بود .. الان چند وقته که بیدارم .. در واقع خیلی وقته که بیدارم و خستگی توانم رو برده .. ایشالا دفعه بعد

01:21  

Post a Comment

<< Home

Google PageRank