3/02/2006

کودکی!


لطفا بنویسید که احساس می کنید این کودک در بزرگسالی چگونه فردی خواهد شد؟

12 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام بهاری.همه نوشته هاتو یک دفعه خوندم.خوشگله مثل خودت.بهار برای من با همه این بهارها فرق داشته.همشونه ولی یک چیزه دیگه هم هست.خوش باشی عزیزم.

20:28  
Anonymous Anonymous said...

سلام
چشاش به ديكتاتوري مياد
يا علي

09:31  
Blogger M said...

من فِک کنم این قراره رئیس کل اداره‌ی مبارزه با رانت‌خواری و مفاسد اداری بشه، اما چون این اداره هنوز وجود نداره و کلا دیگه هم بوجود نمی‌آد من باز فک کنم کودکِ مامانی ِ ما در نهایت بیکار بشه. و خب البته در نوع خودش بی‌نظیره که یه مدیر کل بتونه بیکار باشه!

02:20  
Anonymous Anonymous said...

با چشمان از تعجب بیرون زده به همه ی اتفاقات دور وبرش نگاه می کنه و هیچ چی نمی فهمه باز هی نگاه می کنه و باز هم....اصلن بزرگ میشه این کودک؟؟؟

12:07  
Blogger Konar said...

حتی وقتی بزرگ شد هم از روی عکس نمیشه احساس کرد چگونه فردی شده چه برسه به حالا!

12:45  
Anonymous Anonymous said...

سلام. من هم همشو از اول تا اینجا (آخر) خوندم خیلی جالب بود. ادامه میدی؟؟ منظورم هم نوشتن بود هم . . .

اون عکس هم کنجکاوی چشاش از همه جلب توجه کننده تره. فکر کنم داره به کار و دم و دستگاه عکاس با تعجب نگاه و فکر میکنه.

وقتی بزرگ شد: حتما تا اون موقع کنجکاویش هزار بار به دیوار میخورده و بارها مأیوس میشه ولی فکر کنم در جایی بین بزرگی و کوچکی از اون یأس بیرون میاد .. به عنوان یه تجربه اون رو تو جیبش میزاره و در بزرگسالی تبدیل به آدمی چرا جو میشه .. بعلاوه جدای از عکس چنین سرنوشتی هر عکسی رو دارای یک ویژگی دیگه هم میکنه که سعی کنه برای سوأل های دیگران جواب داشته باشه.

اوائل هر چی که شد .. کم کم کمی با منطق تر یه دفعه تصمیم میگیره که جواب دادن به سوألات گوناگون دیگران ربطی به او نداره (احتمالاً در اثر یک تجربه بد .. یا چند تا) و در آخر دوباره به پاسخ گویی رو میاره .. ولی این بار به بعضی سؤال ها و از چند دیدگاه و با قید کلمه "من اینطور فکر میکنم" یا "به نظر من"

خوب دیگه بالاخره بزرگ شده :)

اَووه ... چقدر شد .. دیگه بای.

19:48  
Anonymous Anonymous said...

خاطراتم رو دادم خوندی پرسیده شد که چرا این کار رو کردم (خاطراتم رو به یه نفر دیگه (دختر) دادم که بخونه).

نمیدونستم یا خجالت میکشیدم که بدونم .. یا شاید فکر نمیکردم بشه گفت یا گفتنش درست باشه یا چطور باید گفت ..

من هم میخواستم (همیشه) چیزایی که مینویسم خونده بشه .. اینکه جواب میخواستم فقط برای این بود که مطمئن شم خونده شده

خوشحالم:

-خوشحالم که تو هم این احساس رو داشتی

-به این خوبی بیان کردی که باعث شد من هم بتونم

-و جا و روش به این خوبی برای نوشتن و خوانده شدن پیدا کردی

19:55  
Anonymous Anonymous said...

hich ehsase khasi nadaram.
taze agaram dashtam ehtemale inke dorost dar biad nazdik be sefr bood.

aslan vase chi az in soala miporsi?
na mikham bedonam?

22:21  
Anonymous Anonymous said...

in ham aza n bazihaye ravan shenasiye dige!

22:32  
Anonymous Anonymous said...

بله. من دقيقا می‌دونم چی‌کاره قراره بشه. اصلا هم حال و حوصله تعریف‌های الکی که : وای چه وبلاگ باحالی داری و اینا و تحلیل‌های اجتماعی اوایی که آره این کودک با چشمهای هراسان به آینده بی‌کار مملکت خویش که در بحبوحه‌ی سردمداران مبارزه با فقر است٫ ندارم.
به قیافه‌ی این بچه معصوم می‌خوره که وقتی بزرگ شد بشه هیتلر.

22:39  
Anonymous Anonymous said...

این کارش به بزرگسالی نمی رسه، همون سه چهار سالگی، شایدم زودتر، می ره زیر تریلی شیش چرخ، له می شه.

08:57  
Anonymous Anonymous said...

خوب که چی؟ حالا می شه هیتلر! چه کنیم؟! کودکان را قتل عام کنیم؟! یا دوباره برویم سر موضوع پوسیده "شرایط اجتماعی و ..."

19:20  

Post a Comment

<< Home

Google PageRank