7/03/2006

خبر!


هی تو سلام.....خوبی؟

چه خبرا؟

باشه حاشیه نمی رم.....پس به این سوال من جواب بده...قول میدی؟.....قول می دی طفره نری؟.....قول می دی نگی کلیشه ایه و این حرفا و دمتو بذاری رو کولتو و ازین جا بری؟

باشه من سعی می کنم رو قولت حساب کنم!

خوب می شه بهم بگی اگه مطمئن بشی که 3-4 روز از عمرت مونده برای خودت توی این مدت چی کار می کنی؟

اوه...اوه....یادم رفته بود.... یه سوال مهم تر.....=> میتونی بهم بگی اگه بهت بگن 3-4 روز از عمر عزیز ترین فرد زندگیت مونده براش چی کار میکنی؟

خوب در واقع می دونی! اینکه چی جواب میدی زیاد برام مهم نیست............فقط برام مهم اینه که جواب بدی........چون قطعا یه جوابی وجود داره.....مطمئنم که وجود داره!

باشه مرسی...مرسی که بهش فکر کردی.........مثل اینکه باید به این خاطر بهت جایزه داد.....

خوب باشه!

منم به عنوان جایزه یه خبر دارم برات....یه خبر مهم........یه خبر عجیب....:


هی تو......سلام خوبی؟...ببین تو داری می میری!......نه بابا به اطرافت نگاه نکن.....با خودتم.....خود خودت!.....آره.....باور نمی کنی؟.....ولی این خود واقعیته....قطعی ترین خبریه که می تونم بهت بدم.....

تازه نکته عجیب تر اینه که تو سال های ساله که داری می میری...در واقع تو از لحظه به دنیا اومدنت مردن رو شروع کردی.... نه!......نگو خودم می دونم!.....چون بعیده خیلی جدی بهش فکر کرده باشی....

ولی دوست من!باور کن که باید بهش فکر کنی......اونم خیلی واقعی تر از اونچه که تا حالا فکر می کردی......می دونم خیلی فکر جذابی نیست.....تازه وقتی اینم بهش اضافه کنم که تک تک عزیزترین افراد زندگی تو هم همشون دارن می میرن.....هر کدومشون رو تو ذهنت تصور کن......اون همه خاطره رو به یاد بیار......و اون همه گرمی که تو اون دستا وجود داشت.....تصور کن که دیگه نیست!



دیگه نیست!


و سعی کن بفهمی که خیلی کارها رو شاید باید هرچه زودتر انجام بدی....شاید فردا دیر باشه.......و شاید همین لحظه ای که داری اینو می خونی هم دیگه خیلی دیر شده باشه......نمی دونم چه جوری برات بگم که ته ته ته دلم رو بخونی...

می دونی دوست من! می خوام سرشار و پر زندگی کنی!

فهمیدی چی گفتم؟ سرشار و پر!

15 Comments:

Anonymous Anonymous said...

و اگر سرشار و پر زنده گی نمی کنی یه خبر مهم تر برات دارم: تو مردی...ولی گرمی و خبر نداری/ اما این نگاه تو یا مثل تو هست/ سرشار و پر!!!! هر کسی یه جوری معناش می کنه همه ی ما می خواهیم که به تر باشیم پس حتمن تلاش مون واسه سرشار تر کردن زنده گی مون هست اما کی می تونه بگه سرشار من سرشار تره یا سرشار تو؟؟؟؟ این نسبیت داره خفه ام می کنه/ عجیب به یه مطلق نیازمندم ،دیدی خبرم کن لطفن

12:37  
Anonymous Anonymous said...

سلام
همين الان از روزبه بپرس
همين الان
كه اگه من 3-4 روز ديگه زنده بودم چه مي كردم

12:42  
Anonymous Anonymous said...

زیاد بهش فکر می کنم
ولی گاهی وقتا نقشی که برام بازی می کنه اینه که از خواستهام دورم می کنه
یعنی وقتی خواستهام در تعارض با خواست افراد مورد علاقه مه و به از دست دادن اونا فکر می کنم
این جور مواقع همه ی دغدغه های هستیم بی رنگ و رو می شن
نیستی توی هستیم سرازیر می شه
می بینی؟ گاهی اندیشه ی مرگم نمی تونه زندگی رو سرشار کنه

09:56  
Anonymous Anonymous said...

بیا ببین چی کار کردم

12:24  
Anonymous Anonymous said...

من همیشه ترجیح می دم که مرگ رو یه تعریف سلبی بدونم. یعنی نبودن زندگی. این جوری بسته به تعرفمون از زندگی مرگ هم معننا پیدا می کنه.
اما در هر حال فکر می کنم که زیادی درگیر پایان نامت شدی.
بابا بی خیال.

14:24  
Blogger M said...

اومممممم! ببخشید! پستِ بالا دوربین مخفی‌ای چیزیه؟ که نه کامنت می‌گیره، نه نقاشی داره؟ سر ِ کاریم دیگه انشالله؟ بگو نیستیم، بگو، بگو دیگه. ;)

01:27  
Anonymous Anonymous said...

do you really feel the things that you said?
to think about these things only could distroy your life, ya, be sure.
these moments of life that go fast do not need us to go on.
I know
it's not bad to stand for a moment and see where we are going but if you stop more you will lose.
But I know too that something inside some peoples do not let them to continue going all the time.
something else, thinking about these things is completely different from the feeling that you will face to, when you face the fact of losing.
belive me.
I think about losing my bests every day.
and I'm thinking about myself too every moment.
the first one is more terrible that you could imagine, but the second is a good and SUITABLE gift for trying to live FAIR.
At last I wish you to do not experience such a feeling, cause I taste it and it's awful.
Oh, something else ask these things from roozbeh too to make him angry.
bye.

21:22  
Anonymous Anonymous said...

سلام
خوبي؟
پس چرا آپ نمي كني؟
من اعصابم خوبه؟
مشكليم ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
نوكردم

09:54  
Anonymous Anonymous said...

سلام من سعیدم.می تونم وبلاگتو ببینم.پس بنویس

00:24  
Anonymous Anonymous said...

به این زودی تعطیل کردی؟!

02:33  
Anonymous Anonymous said...

خب مي خواي پياده نشي نشو
وبلاگتو آپ كن

08:17  
Anonymous Anonymous said...

گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاک ام اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک

سلام
وبلاگ قشنگی داری
خوبی؟
خوش می گذره یا بهتر بگم سرشاروپر میگذره...
چه خبر؟!... از دانشکده... دکتر... بروبچ...
از پایان نامت...
خودت... ( از خود ناجورت که توی این دنیای جورواجور اونم ناجور وغریب
سعی می کنه جور دربیاد... شایدم این طوری نباشی واینها فقط ذهنیات من باشه...
ولی فکر می کنم که هستیو داری زور می زنی که یه جوری جور دربیای... ).

مرسی... منم خوبم...
گفتم که !... خوبم !... ( لطفا توضیح بیشتر نخواه ... در واقع خودم هم منظور خودم رو از خوبم
نمی فهمم... خب خوبم یعنی چی... مگه وقتی بدم چه جوری ام... منظورم اینه که نمی دونم
وقتی خوبم واقعا خوبم یا بدم فکر می کنم خوبم... خب این جوری هم که نمی شه زندگی کرد ولی در واقع دارم اینجوری زندگی می کنم ولی فکر می کنم اینجوری نمی شه زندگی کرد... می دونی بعضی وقتا فکر می کردم بدم ولی وقتی خوب فکرتر می کردم می دیدم همینطوری ضدحال خوردم ... خب وقتی هم که فکر می کردم خوبم می دیدم همینطوریتر خوش بودم وضدحال می خوردم ولی این بار ضد حالش اساسی تر می شد... اصلا چی کار داری ... کار دارم باید برم... گفتم که خوبم یعنی که خوبم... دیگه چرا سوال می کنی !!!...

03:13  
Anonymous Anonymous said...

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرم ام اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست

گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاک ام اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک

سلام
وبلاگ قشنگی داری
خوبی؟
خوش می گذره یا بهتر بگم سرشاروپر میگذره...
چه خبر؟!... از دانشکده... دکتر... بروبچ...
از پایان نامت...
خودت... ( از خود ناجورت که توی این دنیای جورواجور اونم ناجور وغریب
سعی می کنه جور دربیاد... شایدم این طوری نباشی واینها فقط ذهنیات من باشه...
ولی فکر می کنم که هستیو داری زور می زنی که یه جوری جور دربیای... ).

مرسی... منم خوبم...
گفتم که !... خوبم !... ( لطفا توضیح بیشتر نخواه چون در واقع خودم هم منظور خودم رو از خوبم
نمی فهمم... خب خوبم یعنی چی... مگه وقتی بدم چه جوری ام... منظورم اینه که نمی دونم
وقتی خوبم واقعا خوبم یا بدم فکر می کنم خوبم... خب این جوری هم که نمی شه زندگی کرد ولی در واقع دارم اینجوری زندگی می کنم ولی فکر می کنم اینجوری نمی شه زندگی کرد... می دونی بعضی وقتا فکر می کردم بدم ولی وقتی خوب فکرتر می کردم می دیدم همینطوری ضدحال خوردم ... خب وقتی هم که فکر می کردم خوبم می دیدم همینطوریتر خوش بودم وضدحال می خوردم ولی این بار ضد حالش اساسی تر می شد... اصلا چی کار داری ... کار دارم باید برم... گفتم که خوبم یعنی که خوبم... دیگه چرا سوال می کنی !!!...

03:20  
Anonymous Anonymous said...

سلام خوب هستیت شما؟
از اینکه سر زدی ممنونم و از اینکه آدمهایی مثل ما که روح و جسمشون با هم تفاوت داره درک میکنی خوشحالم و ازت ممنونم
حالا درباره پری راستشو بخوای ما زیاد اونطور باید و شاید رابطه نداشتیم ولی از بقیه بچه ها خواستم اگه خبری ازش داشتن بهم بدن که منم حتما به شما میگم....بازم تشکر می کنم از این ذهنیتی که شما نسبت به ترنس ها پیدا کردی امیدوارم یه روزی همه اینو بپذیرن که پسر و دختر بودن به ظاهرشون نیست به احساس و ..... امیدوارم
بازم سر بزن خوشحال می شم
اگه امکان داره تو وبلاگت درباره ترنس ها توضیح بده که بلکه مردم کم و بیش چیزایی بفهمن دیگه به ما ها نگن همجنس خواه واقا زجره!!!
بازم میگم ممنون که سر زدی و درک کردی قربانت مانی بای

18:48  
Anonymous Anonymous said...

man ingoneh sarshar nabodeham ta konon ke khod mipendashtam vali poram az anchizhaei ke har roz lamseshan mikonam va in kafist...

23:10  

Post a Comment

<< Home

Google PageRank